من کشاورز فرزند کشاورزم

ساخت وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم 

ابراهیم حامدی نیا شاعر-نویسنده و محقق اهل شهرستان جغتای میباشد 

نویسنده کتاب <یک قدم تاخدا> وصاحب مقالات روانشناسی معلولیت و مححق تاریخ اسلامی میگوید :

هنگامی که در مجتمع آموزشی توان یابان مشهد مشغول کار آموزی بودم مجتمع نشریه داخلی داشت که من در آن نشریه مقلات و مطالب و شعر های زیادی ارایه می دادم و در همان اوایل کار به خاطر زیاد بودن مطالب من و گاهی اوقات به خاطر اعتراضی بودن آنها سردبیر بیشتر مطالبم را چاپ نمی کرد من هم برای اینکه سردبیر متوجه زیاد بودن مطالب من نشود . مطالب خودم را با اسامی مستعار گوناگون به دفتر نشریه می فرستادم تا شانس چاپ انها بیشتر شود اتفاقا در اوایل این راه کارم گرفت و نتیجه داد .اماطولی نکشید که نه تنها آقای سردبیر یعنی آقای محسن مشایخی که موقع دیپلم بودند و الان دکتری ادبیات دارند ایشان با وجود معلولیت شدید که روی ونیلچر هستند ولی انسان بسیار موفق و توان مندی هستند و شعر معروف " من و بامدادن دو فرزند نور ..." اثر ایشان  است . خلاصه ایشان وحتا خوانندگان نشریه هم متوجه شدند که این صاحب این اسامی مستعار بنده هستم . و این مطلب انقدر جالب بود که یکی از سوالات ستون های جدول نشریه با همین مضمون اسم بنده بود . و از آن موقع بود که اسم مستعار و تخلص نویسندگی من < سینا سربداری > ماند و چون ناشر بنده در کتاب اولم از این اسم مستعارم خبر داشتند بعد از چاپ کتاب دیدم که این اسم را برایم انتخاب کرده اند . هر چند این اسم را اصلا دوست ندارم ولی ناچار کار از کار گذشته بود . 

بنده همیشه دوست داشتم حلال ترین راه های امرار معاش را داشته باشم هر چند اگر آن راه دشوارترین راه درآمد باشد . مقصودم این این نیست که نویسندگی راه حلالی نیست بلکه یک محقق و متفکر که تولید فکر و اندیشه می کند سخت ترین و حلال ترین راه معاش را دارد . تولید فکر کار آسانی نیست گاهی اوقات به ثمر رساندن یک ایده و اندیشه نو سالها طول میکشد . و می بینی برای تالیف یک کتاب صد صفحه ای باید ده سال کار کنی . 

اما بنده از کودکی از سفره ای نان خورده ام که از سفر- 0 - تا صد 100 آن حاصل دست رنج و تولید پدر و مادرم بود . حاصل عرق جبین و دست رنجشان بود . 

پدرم در میان قوم خود عالم وعارف ترین حساب میشد کسی که به گفته استاد مکتبش و دیگر بزرگان تنها فقط یک روز به مکتب رفت حروف ابجد < حروف الفبا > را آموخت و چون در همان سن کودکی چوپان بود دیگر نتوانست به مکتب برود نوشتن یاد بگیرد یعنی هیچگاه قلم به دست نگرفت و توانایی نوشتن نداشت اما با همان نصف روز رفتن به مکتب خواندن را آموخت < یعنی تنها حروف الفبا را آموخت و خودش طریقه خواندن را تمرین کرد و یاد گرفت .> و از آن روز شهر شب در صحرا و چادر در کنار گله گوسفندانش حتا یک لحظه از مطالعه کتاب فرو گذار نکرد . رفیق اش که با پدرم باهم چوپان یک گله گوسفند بودند می گوید :

علی شیخ <پدرم >حتا شب ها هم ما را راحت نمی گذاشت بخوابیم چون شب های مهتابی زیر نور مهتاب با صدای بلند کتاب می خواند . من هم میگفتم : علی لااقل با صدای آرام تر بخوان اصلن تو چطور چشمهایت در زیر مهتاب می بیند که کتاب میخوانی ؟ اما واقعا او شبهای مهتابی زیر مهتاب و شب های تاریک هم که آتش روشن میکرد و با نور آتش کتاب می خواند . و نمی گذاشت ما یک شب راحت بخوابیم . تا این که یک روز با دوستان دیگر کتابهای علی شیخ را همراه توبره اش برداشتیم سوزاندیم تا راحت شویم ... ولی چند ماه بعد دوباره به سبزوار رفت کتاب قصصص الانبیا و چند کتاب دیگر را خرید که این بار اشتیاق وصدای خواندنش بیشتر شد او همیشه با صدای بلند کتاب می خواند . خدایش بیامرزد ...>>

آری پدرم علم را برای کسب درآمد نیاموخت او عالم ترین و عارف ترین قوم خویش بود به همین دلیل به او از همان نوجوانی لقب شیخ دادند . <هرچند تمام اجدادش را به خاطر عرفانشان با لقب شیخ صدا می کرده اند اما بعد از پدر بزرگم تنها به پدرم شیخ گفتند و هیچ یک از عمو هایش و عمو های خودم شیخ نگفتند . >.

و من سر سفره ی چنین مردی رشد کردم که تا 25 سالگی همچو انبیا شبانی کرد وحکمت آموخت . و بعد از 25 سالگی به بعد تا 83 سالگی کشاورزی کرد او انقدر کشاورزی کرد که فقری که بعد از قحطی مشهور <سال پنج تومان > دامن گیر خانواده و طایفه اش شده بود را از خانواده پاک کرد وآن را به ثروت تبدیل کرد . 

آری من فرزد مرد صالحی هستم که خود یک تنه یک قبیله  بود . خودش به تنهایی یک طایفه بود . او از 9 نه سالگی تا 25 سالگی چوپانی کرد و از ان به بعد کشاورز و زارعی بود که هیچ محتاج و فقیری را از در خود نراند ...

من افختار میکنم که فرزند آن مرد صالح ام . من زاده کشاورزم و خود نیز کشاورزم 

من قبل از آن که یک شاعر یا یک نویسنده باشم یک کشاورزم ...

من کشاورز فرزند کشاورزم ..

من یک زارع فرزند زارع ام ...

ابراهیم پسر علی شیخ بیست وهفتم مرداد نود شش


برچسب‌ها: مرد صالح, کشاورز و زارع فرزند کشاورز, سینا سربداری, ابراهیم حامدی سفر استاد نقاشی به جغتای: معلول ترین هنرمند به جغتای...
ما را در سایت سفر استاد نقاشی به جغتای: معلول ترین هنرمند به جغتای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebrahimhamedi بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت: 3:13